خلق ایستاده کو به کو چشم انتظار روی اوتا پرده از روی نکو گیرد نگار نازنین
شد جلوه گر نور خدا در روز میلاد رضاکز بوی دلجویش فضا شد مشکبار و عنبرین
از نجمه سر زد اختری، خورشید روشن گوهریجانم فدای مادری کاورده فرزندی چنین
چون لعل شکر بار او شیرین بود گفتار اوبر قامت و رخسار او بادا هزاران آفرین
شاهی که او را خاک در روبد ملک با بال و پربر خاک پاکش مشک تر، ریزد ز گیسو حور عین
مهرش فروغ محفلم خاکش صفا بخش دلمگویی که با آب و گلم گشته ولای او عجین
صبح سعادت روی او، خرم فضا از بوی اوفردوس رضوان کوی او قل فادخلوها آمنین
از تکتم آن فخر ن شد سر مکتومی عیانرازی که روشن شد از آن اسرار قرآن مبین
دل و اله و حیران او جان ها فدای جان اواز خرمن احسان او ذرات عالم خوشه چین (1)
خلق ایستاده کو به کو چشم انتظار روی او تا پرده از روی نکو گیرد نگار نازنین
روی ,کو ,فضا ,خلق ,خاک ,روشن ,خلق ایستاده ,پرده از ,تا پرده ,روی نکو ,نکو گیرد
درباره این سایت